۱۳۹۱ تیر ۵, دوشنبه

اگرمن جای خدا بودم و باید خدائی میکردم ،اول از همه...

اگرمن  جای خدا بودم و باید خدائی میکردم ،
آخ که اگر من جای خدا بودم و خدائی میکردم .........

اول از همه...

فقط عشق تو قلب بنده هام میگذاشتم تا عاشق باشند و با عشق زندگی بکنند ...

 از میان بندگانم هم ، چند تا از خوشرو ترین و مهربانترین شان راهم به پیامبری میرساندم ، تا به همه فقط اسرار عشق را بگویند........
کارشان هم فقط خنداندن و سرگرم کردن کودکان باشد.....،
نه جنگ کردن و خون ریختن در راه رضای من........ .//
شرط برآورده کردن آرزوها و مستجاب کردن دعا های بندگانم راهم ،
 مشروط به گفتن لطیفه ای وخنداندن خودم میکردم ......
نه مثل خداهای دیگر که بنده های بدبخت شان برای کمترین خواسته باید
چهل روز روزه بگیرند و شبها زوزه بکشند و اشک بریزند و ناله کنند تا دل
اورا نرم کنند و به رحم بیاورند و درآخر هم وقتی دیگربدردشان نخورد و از
خیر خواسته خودشان گذشتند ، خواسته آنها  را نصفه و نیمه  بهشان  میدهند !
سادیسم ندارم یا عقده ای نیستم و از زجر و ناله بنده ام هم اصلا خوشم نمی آید, 
خدا که نباید کمبود داشته باشه و بنده اش حتما نباید با اشک و گریه و آه و ناله از او چیزی بخواهد ........

اصلا بنده باید همیشه شاد و خندان و سرحال و تندرست باشه که
بتونه با دل خوش وازروی رغبت وراستی وبدون ترس  خدای خودش را
پرستش بکنه و خالق خودش را دوست داشته باشه.....،
که عبادت و پرستشش به دل خدا هم بچسبه و لذت ببره و از داشتن چنین بنده هایی کیف بکنه .....
 
اصلا پرستش و عبادتی که از ترس جهنم و گرز آتشین و روغن داغ و آبجوش و یا با وعده حوری و غلمان بهشتی و سایه درخت و شیر و عسل تو جوی باشه که بدرد نمیخوره ....

یا مگه من معلم ورزشم با چند نوبت نشستن و برخاستن و به خاک افتادن و سینه خیز رفتن باید امتحانشون بکنم ، که چی ، خدائی خودم رو ثابت بکنم؟   

خلاصه که این جور عبادت و پرستش بدرد نمیخورد واصلا  فاقد ارزش قانونی و الهی وحقوقی و دور از آئین بندگی وسروری هست ./
 ثواب و گناه هم فقط دوچیز بود ؛
 
بزرگترین صواب و کار خیر بنده گانم  ;
 
امیدوار کردن و دلی را شاد کردن و خنداندن، 
و بزرگترین گناه هم ;

شکستن دل کسی بود..........

و چون هر کار بدی مستوجب کیفر هست ، مجازات دل شکستن را هم که  
احساس بدبختی و و ناشاد بودن هست  

 را برای مکافات بنده خاطی مقرر میکردم ........
اونهم نه ابدی مثل خداهای دیگه ،بلکه فقط برای یکروز،

اگر بنده ای آدم باشه ، همان یکروز براش کافی هست.//
آخه کدوم خدا دلش میاد که بنده اش همیشه در زجر و
رنج باشه و بجای لبخند زدن ،از ته دلش آه بکشه ؟

شیطان رو هم میبخشیدم و دوباره به درگاه خودم راه میدادم که بیاد تو بهشت و دیگه مثل بچه آدم زندگی بکنه و دست از سر آدمها برداره ...
 
آخ که اگر من جای خدا بودم و خدائی میکردم .........

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر