اگرمن جای خدا بودم و باید خدائی میکردم ،
اول از همه...
فقط عشق تو قلب بنده هام میگذاشتم تا عاشق باشند و با عشق زندگی بکنند ...
از میان بندگانم هم ، چند تا از خوشرو ترین و مهربانترین شان راهم به پیامبری میرساندم ، تا به همه فقط اسرار عشق را بگویند........
آخ که اگر من جای خدا بودم و خدائی میکردم .........
اول از همه...
فقط عشق تو قلب بنده هام میگذاشتم تا عاشق باشند و با عشق زندگی بکنند ...
از میان بندگانم هم ، چند تا از خوشرو ترین و مهربانترین شان راهم به پیامبری میرساندم ، تا به همه فقط اسرار عشق را بگویند........
کارشان هم فقط خنداندن و سرگرم کردن کودکان باشد.....،
نه جنگ کردن و خون ریختن در راه رضای من........ .//
شرط برآورده کردن آرزوها و مستجاب کردن دعا های بندگانم راهم ،
مشروط به گفتن لطیفه ای وخنداندن خودم میکردم ......
مشروط به گفتن لطیفه ای وخنداندن خودم میکردم ......
نه مثل خداهای دیگر که بنده های بدبخت شان برای کمترین خواسته باید
چهل روز روزه بگیرند و شبها زوزه بکشند و اشک بریزند و ناله کنند تا دل
اورا نرم کنند و به رحم بیاورند و درآخر هم وقتی دیگربدردشان نخورد و از
خیر خواسته خودشان گذشتند ، خواسته آنها را نصفه و نیمه بهشان میدهند !
اورا نرم کنند و به رحم بیاورند و درآخر هم وقتی دیگربدردشان نخورد و از
خیر خواسته خودشان گذشتند ، خواسته آنها را نصفه و نیمه بهشان میدهند !
سادیسم ندارم یا عقده ای نیستم و از زجر و ناله بنده ام هم اصلا خوشم نمی آید,
خدا که نباید کمبود داشته باشه و بنده اش حتما نباید با اشک و گریه و آه و ناله از او چیزی بخواهد ........
خدا که نباید کمبود داشته باشه و بنده اش حتما نباید با اشک و گریه و آه و ناله از او چیزی بخواهد ........
اصلا بنده باید همیشه شاد و خندان و سرحال و تندرست باشه که
بتونه با دل خوش وازروی رغبت وراستی وبدون ترس خدای خودش را
پرستش بکنه و خالق خودش را دوست داشته باشه.....،
بتونه با دل خوش وازروی رغبت وراستی وبدون ترس خدای خودش را
پرستش بکنه و خالق خودش را دوست داشته باشه.....،
که عبادت و پرستشش به دل خدا هم بچسبه و لذت ببره و از داشتن چنین بنده هایی کیف بکنه .....
اصلا پرستش و عبادتی که از ترس جهنم و گرز آتشین و روغن داغ و آبجوش و یا با وعده حوری و غلمان بهشتی و سایه درخت و شیر و عسل تو جوی باشه که بدرد نمیخوره ....
یا مگه من معلم ورزشم با چند نوبت نشستن و برخاستن و به خاک افتادن و سینه خیز رفتن باید امتحانشون بکنم ، که چی ، خدائی خودم رو ثابت بکنم؟
خلاصه که این جور عبادت و پرستش بدرد نمیخورد واصلا فاقد ارزش قانونی و الهی وحقوقی و دور از آئین بندگی وسروری هست ./
یا مگه من معلم ورزشم با چند نوبت نشستن و برخاستن و به خاک افتادن و سینه خیز رفتن باید امتحانشون بکنم ، که چی ، خدائی خودم رو ثابت بکنم؟
خلاصه که این جور عبادت و پرستش بدرد نمیخورد واصلا فاقد ارزش قانونی و الهی وحقوقی و دور از آئین بندگی وسروری هست ./
ثواب و گناه هم فقط دوچیز بود ؛
بزرگترین صواب و کار خیر بنده گانم ;
امیدوار کردن و دلی را شاد کردن و خنداندن،
و بزرگترین گناه هم ;
شکستن دل کسی بود..........
و چون هر کار بدی مستوجب کیفر هست ، مجازات دل شکستن را هم که
شکستن دل کسی بود..........
و چون هر کار بدی مستوجب کیفر هست ، مجازات دل شکستن را هم که
احساس بدبختی و و ناشاد بودن هست
را برای مکافات بنده خاطی مقرر میکردم ........
را برای مکافات بنده خاطی مقرر میکردم ........
اونهم نه ابدی مثل خداهای دیگه ،بلکه فقط برای یکروز،
اگر بنده ای آدم باشه ، همان یکروز براش کافی هست.//
آخه کدوم خدا دلش میاد که بنده اش همیشه در زجر و
رنج باشه و بجای لبخند زدن ،از ته دلش آه بکشه ؟
شیطان رو هم میبخشیدم و دوباره به درگاه خودم راه میدادم که بیاد تو بهشت و دیگه مثل بچه آدم زندگی بکنه و دست از سر آدمها برداره ...
رنج باشه و بجای لبخند زدن ،از ته دلش آه بکشه ؟
شیطان رو هم میبخشیدم و دوباره به درگاه خودم راه میدادم که بیاد تو بهشت و دیگه مثل بچه آدم زندگی بکنه و دست از سر آدمها برداره ...
آخ که اگر من جای خدا بودم و خدائی میکردم .........
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر