۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

برای نجات و سعادت ملت ایران التماس نمیکنم ، بلکه حکم میکنم ...

برای نجات و سعادت ملت ایران التماس نمیکنم ، بلکه حکم میکنم ...

 

برای نجات فرزندانتان از ابله و وبا و بیماری ، حکم میکنم .....

برای زدودن جهل و خرافات و بیسوادی ، حکم میکنم .....

برای رساندن ایران به جایگاه شایسته اش در جهان ، حکم میکنم .....

برای آسایش و پیشرفت و رفاه همه ایرانیان ، حکم میکنم .....

برای باسواد شدن و دستیابی به دانش و بینش ، حکم میکنم .....

مرا دیکتاتور بنامید ، باز هم حکم میکنم .....

برای نجات جان شما از دست راهزنان و دزدان ، حکم میکنم .....

برای نجات ایران از تجزیه و برای یکپارچگی میهن ، حکم میکنم .....

برای کوتاه کردن دست انگلیس و روسیه ،از مال و جان و ناموستان ، حکم میکنم .....

برای نجات افکارتان از چنگ خرافات آخوندی ، حکم میکنم .....

مرا مستبد بدانید ، ولی باز هم من حکم میکنم .....

برای داشتن ایرانی متمدن و پیشرفته و قدرتمند ، حکم میکنم ......

برای ساختن دبستان و دانشگاه و راه آهن و کارخانه ، حکم میکنم .....

برای آزاد ساختن دست زنان ازچادربرای استقلال  آنها ،حکم میکنم .....

هر تهمتی را به جان میخرم ،مستبد و قلدر و دیکتاتور میگردم ، اما ......

برای سربلندی و بزرگی و شکوه ایران و احترام و قدرت ایرانی باز هم

حکم میکنم ..... 

 

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

شانه هایت را برای ، گریه کردن دوست دارم ، دوست دارم

شانه هایت را برای ، گریه کردن دوست دارم ، دوست دارم


شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
من هوگو را ، از برای با تو بودن ، دوست دارم ، دوست دارم

خالی از خربازی من ، برتر از آرایش تو
من تو را بالاتر از اون ، برتر از من دوست دارم


عشق صدها چهره دارد ، عشق تو چاوز میاره

عشق را در گریه ی ، روی شونه ام دوست دارم

در خموشی چشم مارو ، گریه ها و شانه هاست
من هوگو را درجثه ی ، امام دیدن دوست دارم

من تو را بالاتر از اون ، برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ، دوست دارم
من هوگو را ، از برای با تو بودن، دوست دارم ، دوست دارم

در هوای دیدنت ، یک کله اینجا من پریدم
تابوت را در مقدم ، عشقت بوسیدن دوست دارم

بغض سر گردون ابرم ، تو کمی نوازشم کن
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

من تو را بالاتر ازاون ، برتر از من دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
من هوگو را ، از برای با تو بودن ، دوست دارم ، دوست دارم


شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم

دوست دارم دوست دارم

۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

فریاد دادرسی مادر ستار بهشتی و گریه مادرهوگو چاوز درآغوش محمود

فریاد دادرسی مادر ستار بهشتی و گریه مادرهوگو چاوز درآغوش محمود

تقریبا پس از خبر ، تهدید مادر ستار بهشتی خانم گوهرعشقی مبنی بر کشتن خودش در صورت عدم پاسخگوئی در مورد پرونده مرگ فرزندش از طرف مسئولین حکومتی و فریاد دادخواهی و دادرسی به حق وی ،



مادر دیگری نیز برای مرگ فرزندش خبرساز شد ،
مادر هوگو چاوز که بعلت غم از دست دادن پسرش بدلیل بیماری سرطان و یا سکته قلبی بر تخت بیمارستان و زیر نظر پزشکان ، به آغوش محمود احمدی نژاد پناه برده و دکتر نیز با صمیمیت تمام همراه با او در آغوش یکدیگر ، با ریختن اشک ، بار دل سبک کردند.//


که نشر عکس و فیلم آن ، تمام خبرها ، منجمله خبر مظلومیت و دادخواهی مادر شکسته دل و تنها و بی یار و یاور ستار بهشتی راهم تحت الشعاع قرار داد و با همت تمام کاربران مجازی به حاشیه رانده شد و نگاه و توجه تمام خوانندگان را به آن سمت یعنی مادر چاوز و ادا و اصولهای احمدی نژاد ، جلب کرد و برد !!

و بار دیگر ثابت شد که کاربران و دست به قلم های دنیای مجازی ما ، از اهمیت ، اولویت خبر و پوشش دادن اخبار، هیچ نمیدانند وآگاه نیستند و کاملا احساسی و بدون تعقل ، خبرسازی و بزرگنمائی
میکنند و نمیدانند که در راستای کدام خواسته و کدام اراده و کدام هدف حرکت و فعالیت و هزینه میکنند.!

براستی آیا برای ما ، گریه کردن مادر هوگو چاوز در بغل احمدی نژاد ،
مهم تر و حیاتی تر و با ارزش تر از خبر فریاد و درخواست و دادخواهی ، مادر ستار بهشتی ، برای پایمال نشدن خون فرزندش ،که برای ما و اهداف ما و میهن ما ریخته شد ، بود و در اولویت قرار داشت ؟

هدف همه آگاهسازی و خبر رسانی هست ،
اما آگاهسازی از چی ؟ و کدام خبررسانی ؟